اختتامیه روز معمار با حضور دکتر دژاگاه، دکتر حناچی، دکتر ایزدی و دکتر زواره‌محمدی در دانشگاه تهران برگزار شد.

در ادامه گزیده ای از سخنان رضا دژاگاه را دیالوگ معمار و توسعه‌گر می خوانیم

معمار و توسعه‌گر یک وجه مشترک بسیار متمایز دارند که اسم آن را آرزومندی و رؤیا داشتن می‌گذارم. کسی که کار نظارت یا نگهداری ساختمان را انجام می‌دهد کار اقتصادی می‌کند اما فلسفه وجودی معمار، هنر به‌علاوه مهندسی است. هنر، برآمده از خلاقیت و حاصل یک رخداد است. در مورد توسعه‌گری هم تنها انگیز‌های اقتصادی یک شرکت یا هلدینگ را ایجاد نمی‌کند. توسعه‌گری مجموعه‌ای از انگیزه‌ها و مطالعات بلندمدت است که نمی‌تواند صرفا برآمده از انگیزه‌های اقتصادی باشد. بنابراین وجه مشترک معمار و توسعه‌گر، رؤیا، آرزو و زیست‌جهانی است که او دائما با آن درگیر است و با آن زندگی می‌کند و تلاش می‌کند آن رؤیای سوبژکتیو را در عالم واقع به یک ابژه تبدیل کند و به این ترتیب به زندگی خود معنا بخشیده و به غریزه جاودانگی پاسخ بدهد.

معمار و توسعه‌گر؛ از تعارض تا دیالوگ

این رؤیامندی مشترک بین معمار و توسعه‌گر منجر به ایجاد یک چالش می‌شود. معمار می‌خواهد رؤیای خود را مجسم می‌کند و توسعه‌گر نیز در پی رؤیای خود است و این دوگانگی رؤیاها می‌تواند منجر به تعارض بین معمار و توسعه‌گر شود. من شخصا با برخی معماران این چالش را تجربه کرده‌ام اما سعی می‌کنم این چالش را تبدیل به یک دیالوگ گردانم. در پی همین تعارض‌ها مبانی نظری این بحث را بررسی کردم. تعریفی که من از معماری ارائه دادم؛ هنر به‌علاوه مهندسی است. طبق دیدگاه پست‌مدرنیستی گادامر در کتاب «حقیقت و روش»، هنر رخدادی است که طی آن حقیقتی نه کشف، بلکه خلق می‌شود. اما بحث مهندسی معماری یک فرایند و پروسه پیچیده است نه یک رخداد. ما در نظریات فلسفه ذهن سه نظریه معروف داریم: فیزیکالیزم که همه فعالیت‌های ذهن را مادی می‌داند، دوئالیزم که ماده را از روح و روان جدا می‌داند و امرجنتیزم که حد وسط این دو است و می‌گوید یک پدیده نوظهور حاصل امرجنت شدن عناصر در یک شبکه پیچیده و یک رابطه خاص است. این نظریه و همچنین نظر گادامر مرا به رخداد نبودن یک اثر معماری و حاصل پیچیده‌ترین فرایندها بودن آن رهنمون کرد. همان فرایندهایی که در یک هواپیما باعث می‌شود در نهایت جسمی به آن سنگینی به راحتی در هوا به پرواز در بیاید. این ایده به دیالوگ بین معمار و توسعه‌گر کمک می‌کند. تمام پروژه‌های بزرگ در جهان حاصل یک ایده نبوده‌اند؛ بلکه حاصل یک دیالوگ بوده‌اند بین صاحب ایده و توسعه‌گر.

فرق کار معمار با نقاش چیست؟

اگر معماری صرفا یک هنر بود، معمار همچون نقاش به تنهایی می‌توانست اثر خودش را خلق کند. اما پروژه معماری فاخر حاصل یک فرایند پیچیده است. همانگونه که امکان ندارد یک پروژه ماندگار توسط یک توسعه‌گر حتی با ثروت فراوان به تنهایی خلق شود؛ چراکه در این صورت اثر از روح خلاقه و نوآورانه خود تهی می‌شود.

از چارسو تا چهارباغ؛ هم‌نفسی خلاقیت و اقتصاد در معماری

من با معماران بزرگ این سرزمین و چند معمار بزرگ جهانی رابطه داشته‌ام و گفت‌وگوهای طولانی را به قصد هم‌افق شدن و هم‌نظر شدن با آنان برای خلق پروژه‌های ماندگار انجام داده‌ام. با آقای مهندس مجیدی در پروژه آرتیمان همکاری کردم که طی آن با 15 معمار گفت‌وگو کردیم که طرح هیچ‌کدام قابلیت اجرا نداشت یا به دل خودم نمی‌نشست. من سعی می‌کردم با افراد مختلفی که فکر می‌کردم در منطقه شمیران نماینده افکار عمومی هستند گفت‌وگو کنم و نهایتا با مهندس مجیدی که تا آن زمان بیشتر پروژه‌های تجاری همچون پروژه معروف «چارسو» را کار کرده بودیم وارد همکاری شدم. آقای مجیدی رؤیا داشت و چندباری رؤیاهایش را عملی کرده بود. چنین شخصی اگر پیشنهادی می‌داد، پیشنهادش عملی بود و اصطلاحا پا بر زمین داشت و پروژه همچنان اقتصادی نگه می‌داشت. آنچه نهایتا در این پروژه اجرا شد نه آن چیزی بود که مهندس مجیدی روز اول پیشنهادش را داد و نه آن چیزی بود که من خواسته بودم. مهم‌تر از این پروژه، پروژه «چهارباغ» بود. یکی از دلایلی که این پروژه را خریدم وجود مهندس مجیدی در آن به عنوان معمار بود. آن چیزی که الآن در این پروژه وجود دارد مجموعه‌ای از خلاقیت‌های معمارانه آقای مجیدی و تجربه‌هایی است که من از ارتباط مستقیم با خریدارها داشتم و علاقه شخصی‌ام به لحاظ علایق نسل جدید و جریان‌های نوظهور و دیسکورس منطقه شمیران بود. مهندس مجیدی نگاه اقتصادی ندارد؛ بلکه با معماری زندگی می‌کند؛ اما این پروژه تبدیل به یک پروژه اقتصادی شده است. وجه اقتصادی این پروژه حاصل تجربه، تعامل و مطالعات اقتصادی و اجتماعی ما بود که وارد دیالوگ شد با خلاقیت و خیال‌پردازی و رؤیامندی مهندس محمد مجیدی. من با معماران جوان زیادی سر و کار داشته‌ام که بعضا طرح‌های شکفت‌انگیزتری ارائه می‌دهند اما طرح امکان تحقق متناسب با اقتصاد و اقتضائات آن منطقه را ندارد. معمار بزرگ معماری است که هم بتواند خوب تخیل کند و هم بتواند با قوانین و ضوابط ساخت و ساز و شهرسازی منطبق باشد.

دست‌اندازهای توسعه در ایران

ایران به عنوان یک اقلیم نیمه‌خشک و کم‌برخوردار در چهارراه جهان قرار داشته و همواره در دسترس اقوام گوناگون بوده است. برخلاف سرزمین‌هایی همچون انگلیس و ژاپن که در گوشه‌ای از جغرافیای جهان بوده‌اند. کمتر مورد هجوم قرار گرفته‌اند. در سفر اخیرم به ژاپن دیدم که این ملت زیاد شکستی در تاریخ خود نداشته‌اند و از تروماهای انباشته رنج نمی‌برند. اما ایران با اقلیمی نیمه‌خشک و جمعیتی پراکنده سرشار از خاطرات تلخ هجوم‌ها و شکست‌های مکرر است و فرصت روان‌درمان‌گری درستی هم نداشته است. سم مارکسیسم و کمونیسم از طریق روسیه وارد ایران شد و جریان‌های چپ و توده‌ای را به وجود آورد و انقلاب نیز در اوج غلبه این جریان‌ها به وقوع پیوست. سمی بودن اندیشه کمونیسم را وقتی فهمیدم که در مرز کره شمالی و کره جنوبی ایستاده بودم؛ یک سمت یک دهات بود و سمتی دیگر یک کشور توسعه‌یافته. در این مرز دیدم که اگر زیر چتر کشورهایی همچون روسیه و چین برویم چه بلایی به سرمان می‌آید. هرچند این به معنای عدم خودخواهی غرب و آمریکا نیست.

جمیع این تجربه‌ها باعث شد ما چندان تجربه کار مثبت جمعی نداشته باشیم و ارزش‌های‌مان فردی و قبیله‌ای بماند. در حالی که در ژاپن ارزش‌ها به شکلی افراطی جمعی و ملی است و همین افراط باعث رتبه پایین آن‌ها در شاخص رضایت از زندگی و خوشبختی شده است. اما از کودکی یاد گرفته‌اند وقتی در جمع کار کنند حالشان خوب می‌شود؛ در حالی که فردیت در ما ایرانی‌ها خیلی زیاد است. یک ژاپنی بزرگ‌ترین ترس و رنجش این است که روزی باعث شرمساری کشور یا خانواده‌اش شده است. ما ایرانی‌ها به دلیل اقلیم نیمه‌خشکمان و جمعیت پراکنده‌مان به ارزش و رؤیای جمعی نرسیده‌ایم. من دوست داشتم لوتوس همچون برخی شرکت‌های بزرگ جهان در مدت‌زمان 100 ساله یا 200 ساله ماندگار شود ولی شرکت که بزرگ شد دیدم چرخ‌دنده‌های شرکت کار نمی‌کند. الآن به این جمع‌بندی رسیدیم که شرکت را تبدیل کنیم به 16 شرکت کوچک‌تر چون ما نمی‌توانیم در ساختارها و فرایندهای بزرگ و پیچیده کار کنیم. اگر روان‌درمانگری اجتماعی نداشته باشیم و عقل را به احساسات غلبه ندهیم، به ارزش‌های جمع بیشتر روی نیاوریم نمی‌توانیم شرکت‌ها و مجموعه‌های بزرگ اقتصادی را به‌وجود بیاوریم. این خصلت‌ها بیشتر به جامعه ربط دارد تا حکومت. فرهنگ باید به نحوی باشد که جامعه شرکت‌های بزرگ خلق کند.

گفت‌وگو کنیم؛ نه مچ‌گیری!

در مقاله چهار سطح از عوامل توسعه‌نیافتگی ایران گفته‌ام در سطح فرهنگی و اخلاقی یکی از دلایل توسعه‌نیافتگی اوتیزم یا درخودماندگی فرهنگی است که ناشی از شکست‌هاست. اوتیزم فرهنگی یعنی ما بلد نیستیم با هم حرف بزنیم. اینکه امروز جامعه روشنفکری یک طرف بایستد و فقط جامعه سازندگان را نقد کند جز تقویت گفتمان ستیز ثمری ندارد. مثالش این است که فاضلاب، شبکه‌ایست که باید پسماندها و آلودگی‌های یک ساختمان را خارج کند و تهویه هوا، شبکه‌ای که باید هوای مطبوع را به فضای ساختمان وارد سازد. ما در جامعه ایران لوله فاضلاب را در ورودی تأسیسات تهویه هوا کار گذاشته‌ایم و در نتیجه این هوای آلوده است که دارد وارد فضای جامعه می‌شود. ما باید با یکدیگر گفت‌وگو کنیم. نه فقط با کسانی که با ایشان همفکریم؛ بلکه حتی با کسانی که با ایشان همفکر نیستیم. من خواهش می‌کنم از کسانی که انتقادهای شهرسازی دارند و من از زمره ایشان هستند که بیایند تا با هم صحبت کنیم. مجموعه لوتوس 6 شرکت مطالعاتی دارد که به هیچ‌وجه اقتصادی نیستند و ما به عنوان مسئولیت اجتماعی در حال پرداخت هزینه آن‌ها هستیم. امسال قصد داریم سه همایش برگزار کنیم که یکی از آن‌ها در مورد محیط زیست تهران است. یک عزیزی آمده بود و می‌گفت من شهرساز قبل از انقلاب بودم. گفتم چرا نرفتی با یک شرکت شهرسازی انگلیسی درجه‌یک قراردادی ببیندی تا این بارگذاری فاجعه در تهران اتفاق نیفتد؟ در شمیران باید دوطبقه ساخته می‌شد نه این برج‌سازی‌ای که الآن اتفاق می‌افتد. این را منی می‌گویم که دارم در شمیران ساخت و ساز بلند می‌کنم. درخواستم این است که با منتقدان نشست‌هایی بگذاریم؛ جلساتی بگذاریم نه برای تحقیر یکدیگر بلکه برای اینکه ببینیم مسئله‌مان چیست. اینکه فکر کنیم این‌ها تمامش تقصیر حکومت است خطای محض است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. این مسئله، مسئله‌ای نیست که در نیم‌ساعت و یک‌ساعت بتوان به آن پرداخت. این توفیق را داشته‌ام که بیش از 1000 ساعت در مسئله نجات تهران کار کرده‌ام؛ یک جلسه 5 ساعته برگزار شود تا دغدغه‌مندان گفت‌وگو کنند.

ما باید یاد بگیریم پاسخگو باشیم. استثنائا راجع به خود اعلام آمادگی می‌کنم که هر نوع تخلفی که مجموعه ما داشته 10 برابر تاوان قانونی‌اش را پرداخت کنیم؛ اما مسئولانه نه برای مچ‌گیری.